سفر به شمال خونه مامان جون و بابا جون
سلام وروجک مامان مامانی این روزها حالش خوب نیست هر چند وجود تو بهم دل گرمی میده که بتونم این شرایط رو تحمل کنم ولی بازم سخته . این روزها اصلا اشتهاهی به غذا ندارم وحالم خوب نیست و تنهایی بیشتر اذیتم میکنه سرماخوردگی هم بدنم رو ضعیف کرده بیشتر نگران توام که جوجو کوچولوی مامان نکنه اذیت بشه. بابایی خیلی مراقب من و تو هستش ولی بازمیدونم برای اونم سخته.بابا جونت تصمیم گرفته مامانی رو ببره خونه مامان و باباش تا یک مدتی انجا بمونم تا کسی باشه ازم مراقبت کنه . ای شیطون به خاطره تو بابایی مجبوره تنها بمونه اصلا دلم نمیاد تنهاش بزارم ولی خودش اصرار میکنه و میگه این جوری خیالش راحته که کسی مراقبم هستش . مامان و بابا و فنگیل...
نویسنده :
سوگل
12:18